معنی آفتاب پرست
لغت نامه دهخدا
آفتاب پرست. [پ َ رَ] (نف مرکب) آنکه آفتاب را چون خدائی یا قبله ای نیایش کند. مشمِّس. (السامی فی الاسامی). عابدالشمس. پرستنده ٔ آفتاب. خورشیدپرست. || (اِ مرکب) حربا. بوقلمون. خامالاون. حجل. حربایه. آفتاب گردک. اسدالارض. روزگردک. پژمره. خور. انگلیون. مارپلاس. و آن جانوری است چون چلپاسه که هماره روی فرا آفتاب دارد: در آن حال آن جانور را که او را آفتاب پرست میگویند دیدم که در جمال آفتاب حیران و مستغرق شده است. (انیس الطالبین بخاری). || گلی که آن را امروز آفتاب گردان گویند. آفتاب گردک. درختک دانا. وقواق. (برهان، ذیل درختک دانا). آذرگون. آذریون. و آن گلی است که ساق آن سبز است بستبری ِ ابهامی و گاهی ستبرتر، با برگهای پهن و گلی زرد و بزرگ و با تدویری تمام چون طبقی خرد. تنوم. دوارالشمس. || نیلوفر. گل کبود. گل ازرق. آبرود. آبو. عروس النیل. آبگون:
هر سوئی کآفتاب سر دارد
گل ازرق در او نظر دارد
لاجرم هر گلی که ازرق هست
خواندش هندو آفتاب پرست.
نظامی.
و صاحب صراح، شکاعی را به آفتاب پرست ترجمه کرده که آن را چرخه و چرخله و خارمهک و کافیلو و شوکهالعربیه و ابرهالراهب نیز گویند. || ورتاج. پنیرک. خبازی. نانکلاغ. ملوخیا. خبزالغراب. ملوکیه. || اسفراج. مارچوبه. مارگیا. هلیون. یرامیع. || هلل.
پرست
پرست. [پ َ رَ] (نف) پرستنده و پرستار باشد و شخصی را نیز گویند که در وهم و پندار خود یعنی در فکر وخیال خود مانده باشد. (برهان). برای کلمات مرکبه ٔ باپرست ذیل رجوع به ردیف و رده ٔ همین کلمات شود: بت پرست. آتش پرست. می پرست. خداپرست. پول پرست. دینارپرست. کعبه پرست. عیال پرست. آفتاب پرست. عناصرپرست. ستاره پرست. باده پرست. زن پرست. شکم پرست. دین پرست. (فردوسی). صنم پرست. زنارپرست. حق پرست. روزی پرست. (فردوسی). خاقان پرست. (فردوسی). دَرپرست. (فردوسی). خسروپرست. (فردوسی). جادوپرست. (فردوسی). چلیپاپرست. (فردوسی). بوی پرست. آذرپرست. مارپرست. ایزدپرست. (فردوسی). صورت پرست. (فردوسی). سپهبدپرست. (فردوسی). سرپرست. (فردوسی). قیصرپرست. (فردوسی). یزدان پرست. (فردوسی). شاه پرست. خودپرست. وطن پرست. خیال پرست. نوع پرست. تن پرست. رَحِم پرست. جمال پرست. اجنبی پرست. بیگانه پرست. شهرت پرست. شهوت پرست. ظاهرپرست. (حافظ). گل پرست. گاوپرست. گوساله پرست. خورشیدپرست. وهم پرست. اوهام پرست. کهنه پرست. مرده پرست. سایه پرست. معشوقه پرست. یگانه پرست. حسن پرست. خاج پرست. صلیب پرست. آلمان پرست. انگلیس پرست. ایران پرست. بادپرست. ترک پرست. روس پرست. شوی پرست. عنصرپرست. فرانسه پرست. گنگ پرست (رود...). گورپرست. منفعت پرست. نفعپرست. نیل پرست. شاهدپرست. ساده پرست. (غلامباره). گزپرست. (فردوسی). زرپرست. مهترپرست. (فردوسی). کهترپرست. مهمان پرست. (فردوسی). شَه پرست. مسیح پرست. مقام پرست. ناموس پرست. دون پرست. مردم پرست. (ابوسلیک).
پرست.[پْرِ / پ ِ رِ] (اِخ) نام گروهی که امیر آنان اُکسی کانوس بود (دیودور در ترجمه ٔ اسکندر مقدونی از ایران باستان ج 2 ص 1842).
اجنبی پرست
اجنبی پرست. [اَ ن َ پ َ رَ] (نف مرکب) بیگانه پرست. خارجی پرست.
نقش پرست
نقش پرست. [ن َ پ َ رَ] (نف مرکب) صورت پرست. نگارپرست. (یادداشت مؤلف).
فرهنگ معین
جانوری است شبیه به مارمولک، از رده خزندگان با زبانی دراز که از آن برای شکار حشرات استفاده می کند، گیاهی از تیره گاوزبان که در اراضی بایر روید، و گل های کوچک و سفید و آبی دارد، مجازاً، زرتشتی، کافر. [خوانش: (پَ رَ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
(زیستشناسی) جانوری شبیه سوسمار با زبان دراز، چشمان بزرگ، و دُم بلند که میتواند خود را به رنگ محیط درآورد، آفتابگردک، حِربا، خورپا، سوسمار هفترنگ،
(صفت) کسی که آفتاب را پرستش کند، خورشیدپرست،
(زیستشناسی) گیاه علفی با کاسبرگهای پَهن گسترده و گل سفید: هر سویی کآفتاب سر دارد / گل ازرق در او نظر دارد ـ لاجرم هر گلی که ازرق هست / خواندش هندو آفتابپرست (نظامی۴: ۶۸۶)،
(نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی، حِربا،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
آنکه آفتاب را چون خدائی یا قبیله ای نیایش کند
پرست
(اسم) در ترکیب بجای (پرستنده) آید: بت پرست خود پرست شهوت پرست.
صنم پرست
بت پرست شمن پرست (صفت) بت پرست پرستنده صنم.
طبع پرست
خودپرست (صفت) هوی پرست هوس پرست
لعبت پرست
دلبر پرست، بت پرست (صفت) آنکه لعبت پرستد، بت پرست صنم پرست، معشوق پرست دوستدار دلبر: دگر ره چرخ لعبت باز دستی ببازی برد با لعبت پرستی. (نظامی لغ. )
بطن پرست
شکم پرست شکم بنده (اسم) شکم پرست شکم بنده.
اجنبی پرست
بیگانه پرست
پیکر پرست
بت پرست
رسالت پرست
پیمبر پرست
خارجه پرست
بیگانه پرست، اجنبی پرست، کسی که با بیگانگان سر و سری دارد
واژه پیشنهادی
مارمولک
فارسی به انگلیسی
Sun, Sunshine
معادل ابجد
1146